من دیگه هیچوقت هیچوقت توی سکوت غرق نمیشم.هیچ وقت نمیتونم دوتا هندزفری رو باهم بزارم.دیگه حتی مثل دوسال پیش نمیتونم منتظر شب بشم تا بتونم اهنگای غمناک گوش بدم و برای مرگ خیالی خودم گریه کنم.دیگه هیچ وقت نمیتونم.من چقدر اون زمان خوشبخت بودم و نمیدونستم.
چقدر بد شد.
" نمیتونم بگم درمانی نیست ولی خب دیگه دیر شده "
ای کاش همه اینا یه بازی مسخره بود.کاش دردم مریضی بود که تهش مرگ بود نه اینکه بدونی همه زندگیتو با یه مرض باید بگذرونی.
به خاطر چی؟! سهل انگاری خودم بعدش خانوادم.وای خدا. خدادلم برای غرق شدن توی دنیای اهنگام تنگ شده.همش لبخند میزنم.توی ذهنم این قضیه رو میدم عقب.نمیزارم بیاد جلو.نمیزارم وارد دروازه مغزم بشه.که اگه بزارم کارم تمومه.خدایا. چقدر دلم تنگه.چقدر.
به یاد قدیما:
نویسنده: دلش تنگه.فرصت میخواد تا کنار بیاد.
توی ,نمیتونم ,چقدر ,اینکه ,رو ,یه ,هیچ وقت ,دیگه هیچ ,اینکه بدونی ,وقت نمیتونم ,زندگیتو با
درباره این سایت